هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غمگین از عشق نافرجام و دل‌شکستگی سخن می‌گوید. شاعر از درد فراق و نبود شادی در دل‌ها می‌نالد و اشاره می‌کند که حتی جستجو در آفاق نیز دلی شاد نمی‌یابد. همچنین، از بی‌وفایی معشوق و نبود پاداش برای وفاداری شکایت دارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و دل‌شکستگی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از ابیات نیاز به درک ادبی و عاطفی بالاتری دارند.

شمارهٔ ۴۸۶

یک دل به سر کوی تو آباد نیابند
یک جان زخم زلف تو ازاد نیابند

از بس که گرفتار غمت شد همه دلها
آفاق بگردند و دلی شاد نیابند

روزی که روی مست و خرامان سوی بازار
در شهر یکی صومعه آباد نیابند

می کش که به تسلیم نهادم سر خود، زانک
در کشتن خوبان ز کسی داد نیابند

گفتی خبرت گه گهی از باد بپرسم
از خاک طلب، کین خبر از باد نیابند

جان می کن و از بهر وفا دم مزن، ای دل
کاین مزد ز خوبان پریزاد نیابند

ناخورده خراشی ز سر تیشه هجران
سنگی به سر تربت فرهاد نیابند

با بخت چه کارم ز پی وصل، که هرگز
مدبر صفتان گنج به بنیاد نیابند

خسرو، ز برای دل گم گشته چه نالی؟
دانی که دل رفته به فریاد نیابند
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.