هوش مصنوعی: این شعر از حسرت و عشق ناکام سخن می‌گوید. شاعر از دیدن معشوق محروم است، از عشق او رنج می‌برد و در آرزوی وصال است. او از جفاهای معشوق و نرسیدن به آرزوهایش شکایت دارد و احساس می‌کند در قفسی اسیر شده است. این متن سرشار از درد، اشتیاق و ناامیدی است.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد عشق، ناامیدی و اسارت نیاز به بلوغ عاطفی دارد تا به درستی درک شود.

شمارهٔ ۴۹۰

من بنده آن روی که دیدن نگذارند
دیوانه زلفی که کشیدن نگذارند

از تشنگیم شعله زنان سینه و از دور
شربت بنماید و چشیدن نگذارند

چون زیستنی نیستم، ار بینم و ار نی
ای دوست، چه وقت است که دیدن نگذارند؟

صد دیده و دل منتظر تیر تو، فریاد
کش با من بیچاره رسیدن نگذارند

یارب، چه عذابی ست برین مرغ گرفتار؟
بسمل نپسندند و پریدن نگذارند

گفتم سخنی بشنوم و جان دهم اکنون
محروم بمیرم، چو شنیدن نگذارند؟

صد چاک شده سینه و صد پاره شده دل
این بی خبران جامه دریدن نگذارند

امروز صبا از جگرم بوی گرفته ست
زنهار کزان سوش وزیدن نگذارند

صد خار جفا خورد ز هجران تو خسرو
آه، ار گلی از روی تو چیدن نگذارند
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.