هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از ناامیدی، عشق نافرجام، گذر عمر بی‌ثمر و نرسیدن به آرزوهایش سخن می‌گوید. او از باد، یار و بخت ناکام خود گله دارد و افسوس روزهای جوانی را می‌خورد که بی‌ثمر گذشت. همچنین، از نرسیدن به عشق و آرزوهایش در سیاست و زندگی شکایت می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی مانند ناامیدی، گذر عمر و عشق نافرجام ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی اشارات غیرمستقیم به مفاهیم سیاست و زندگی نیاز به درک بالاتری دارد.

شمارهٔ ۴۹۴

باد آمد و بویی زنگارم نرسانید
پنهان سخنی از لب یارم نرسانید

فریاد من خسته رسانید به کویش
فریاد که در گوش نگارم نرسانید

افسوس که بگذشت همه عمر به افسوس
بخت آرزوی دل به کنارم نرسانید

ایام جوانی به سر زلف بتان شد
اقبال به سر رشته کارم نرسانید

چون بلبل دی با نفس سرد بمردم
ایام به گلهای بهارم نرسانید

چه سود ازین لاف عیاری که سیاست
سر بر شرف کنگر دارم نرسانید

گفتم که خوردم تیری و ایمن شوم، آن نیز
آن کافر دیوانه سوارم نرسانید

مشتاق ملک خاک شدم بر در دهلیز
دولت به سراپرده یارم نرسانید

صد شربت خون داد به خسرو ز غم عشق
یک جرعه می وقت خمارم نرسانید
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.