۲۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۲۶

جایی گذرت، ای بت چالاک، نیفتد
کز هر طرفی در جگری چاک نیفتد

در عرصه بستان جهان، سرو قباپوش
خیزد بسی، اما چو تو چالاک نیفتد

گر در ته پای تو نخواهد که کند فرش
نور مه و خورشید بر افلاک نیفتد

خون ریز ز عشاق و فگن لعل بساطی
تا سایه بالای تو بر خاک نیفتد

هر بار میا پیش من خسته بیدل
تا این دل بدبخت به تاباک نیفتد

خواهم که ز سر خیزم و در پای تو افتم
جان باز چو من عاشق بی باک نیفتد

ای شوخ، مکن لاغ که خوش کرد ترا عشق
شعله ز پی لاغ به خاشاک نیفتد

رحمت مکن، ار گریه کند عاشق بد چشم
کز دیده ناپاک در پاک نیفتد

خوش می گذری بی خبر از گریه خسرو
هشدار کت آه دل غمناک نیفتد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.