هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از عشق و اشتیاق به معشوق و رنج‌های عاشق سخن می‌گوید. شاعر از دوری معشوق می‌نالد، اما به حضور گاه‌وبی‌گاه او راضی است. او از صبا می‌خواهد که جانش را به خاک کوی معشوق برساند و از رنج‌های راه عشق شکایت می‌کند. شعر همچنین به مفاهیمی مانند فنا در معشوق و بلای عشق اشاره دارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و عرفانی عمیق است که درک آن‌ها ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. همچنین برخی از مفاهیم مانند رنج عشق و فنا نیاز به سطحی از بلوغ فکری و عاطفی دارد.

شمارهٔ ۶۷۴

یار من گویند آنجا گه گاهی بگذرد
راضیم گر در دلش از بعد ماهی بگذرد

بیهشم در راهش افتاده، مرا آگه کنید
گر درین ره سرو بالا کج کلاهی بگذرد

ای صبا، جانم ببر، در خاک کویش کن نثار
گر درین ره نگذرد آخر به راهی بگذرد

حال پالامان راه خویش می پرسی، مپرس
وای بر موران دران شارع که شاهی بگذرد

نیست آن دولت که بوسم پای میمونت، ولی
پای آن بوسم که در کوی تو گاهی بگذرد

غمزه با صدها بلای خویش نابخشود نیست
دیدن شاهی که با زینسان سپاهی بگذرد

خلق در فریاد و تو خوش می روی، من چون زیم؟
وه که گر ناگاهی از من تیر آهی بگذرد

زاه گرمم مروسیه شد روز، هم داری روا
کاینچنین روز سیه بر رو سیاهی بگذرد

در زنخدانت دل خسرو فتاد و غرق شد
همچو آن مستی که بر بالای چاهی بگذرد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.