۲۲۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۰۴

گوش من از پی نام تو به هر کوی بماند
چشم من از هوس روی تو هر سوی بماند

نه به گلزار گشاید دل من، نه در باغ
بسکه در جان من اندیشه آن روی بماند

بامدادان به چمن نازکنان می گشتی
سرو یک پای ستاده به لب جوی بماند

سوی پیکان شو دم، گر گله زان غمزه کنم
که چه پیکانی ازو در ته هر موی بماند؟

سر بسی بر در و دیوار زدم همچو صبا
که گذشت آن گل خندان من و بوی بماند

ماجرای دل خودکام، چه پرسی از من؟
سالها شد که ز من رفت و دران کوی بماند

شکرگوی کرمش کرد دل خسرو را
ذوق دشنام که در گوش دعاگوی بماند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.