۲۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۰۳

رسم خونریز در آن خوی جفاساز بماند
این کله بر سر آن ترک سرانداز بماند

گفتمی نام تو و زیستمی هر دم پیش
که ز لب کم نشود کام تو و گاز بماند

گه رود جان و گهی باز بیاید در تن
گه به تاباک در اندیشه آن ناز بماند

باد چستی که بر آید سر عشاق ز دوش
این هوا در سر آن سرو سرافراز بماند

بستن چشم ندانم که چه باشد، آنگاه
که برفت از نظر و دیده من باز بماند

زاهدی در تو نظر کرد، صلاحش بردی
به یکی بازی ازان چشم دغابار بماند

ناله ناخوش خسرو که ز غم می آید
خجل آواز که چون مطرب ناساز بماند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.