هوش مصنوعی: مردی وارد میکده می‌شود و درخواست نوشیدنی عجیبی به نام "کشمکش پنجاه و پنج" می‌کند. پس از چشیدن آن، طعم خاک را احساس می‌کند و واکنش غیرمعمولی نشان می‌دهد. حضور او توجه دیگران را جلب می‌کند و دو مرد دیگر برای پرداخت هزینه نوشیدنی او پیشقدم می‌شوند. در نهایت، مرد ساکت پولی روی پیشخوان می‌گذارد و ناپدید می‌شود.
رده سنی: 18+ متن دارای فضای سنگین، نمادهای پیچیده و لحنی است که برای درک کامل آن به بلوغ فکری و تجربه زندگی نیاز است. همچنین، موضوعاتی مانند مصرف الکل و فضای میکده ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامناسب باشد.

مرد خاکی

مردی درون میکده آمد
گفت : کشمکش ِ پنجاه و پنج .
از پشت پیشخوان
مردی به قامتِ یک خرس
دستی به زیر برد
تق -
چوب پنبه را کشید
و بی خیال گفت : مزه ... ؟
مرد گفت : خاک ...
"دستی به ته کفش خویش زد ."
الکل درون کبودی لیوان ، ترانه خواند .
*
وقتی شمایل بطری
از سوزش عجیب نگهداری
و بوی تند رها شد
آن مرد بی قرار ،
دست خاکی خود در دهان گذاشت .
ناگاه از تعجب این کار
سی و هشت چشم ِ نیمه خمار بسته ،
باز شد
و شگفتی و تحسین ِ خویش را
مثل ستون خط و خالی سیگار
در چین ِ چهره ی آن مرد ِ گرم
خالی کرد ...
*
ناگاه
مردی صدای بَمَش را
بر گوش پیشخوان آویخت :
- میهمان ِ من ، بفرمایید ...
چند لحظه سکوت ، بعد
صدای پر هیبت مردی دگر
فضای دود ِ کافه را شکافت :
- من شرط را باختم به رفیقم
میهمان من ، بفرمایید ...
حساب شد .
*
در اوج ِ اضطراب میکده ،
آن مرد خاکی ِ ساکت ،
پولی مچاله شده
بر چشم ِ پیشخوان گذاشت
و در دو لنگه ی در ، ناپدید شد ...
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:صبح ... (شاعر: سهراب صمصامی)
گوهر بعدی:خواب یلدا ...
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.