هوش مصنوعی: این شعر به گذر فصل کاشتن و تضاد بین زندگی روستایی و شهری می‌پردازد. شاعر از جوانه‌ها و خاک سخن می‌گوید و سپس به انتقاد از زندگی شهری با تصاویری مانند دود، شیشه‌های الکل، و نورهای کاذب می‌پردازد. در نهایت، شعر به بی‌ثمری و خستگی شهرها اشاره می‌کند و شاعر خود را پیامبر عفونت می‌خواند.
رده سنی: 18+ محتوا شامل تصاویر انتقادی از جامعه، اشاره به مصرف الکل و مفاهیم عمیق فلسفی و اجتماعی است که برای درک کامل به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد.

فصل انفجار خاک ...

فصل ِ کاشتن گذشت
ای پر از جوانه و خاک
از کجای دستِ رود
می توان خرید
مشتِ آب پاک را
تا تو باور کنی
پیام های خفته درجوانه را ...
*
نیزه های نعره ی روح ِخسته و شکسته ی
یک جوانه در سپیده دم
قلبِ "اعتراف" را شهید می کند :
- "سرد می شود
لحظه های آهنین و داغ ِ ما
در میان جوی های آبِ هرز
چکه ی غلیظ سرخ ِ خونمان
ماهی صبور حوض های خانگی ست ..."
*
فصل انفجار ِ خاک خواب رفت
رعد های بی صدا
فتح کرده اند
آسمان کاغذی ِ شهر ِ ما
و جوانه ها
با تمامی سپید ِ وُسعتِ وجودشان
در میان جنگل ِ فریب شهر ، غرق گشته اند :
"ماچ و بوس" ، "باد" و کاغذ ِ شعار ِ
"خوب زیستن" !
نورهای کاذبِ درون کوی ِشهر
یا نئون های خوشگل و تمیز و دل فریبِ
"هفت رنگ" !
دودهای مشمئز کننده ،
ساق های "خوش تراش" !
شیشه های الکل سپید
و هزار اختگی
و هزار اختگی ...
*
فصل ِ کاشتن گذشت
ای رفیق روستا
ای که بوی شهر مست می کند تو را
هر سلام
خداحافظی است ...
شهر ها همه ، روح خستگی ست
ما پیامبر عُفونَتیم
و رسالتی بدون هاله ،
بدون حرف و آیه
بر خیال ِ آب ها نوشته ایم ...
*
ای رفیق روستا
فصل کاشتن گذشت
فصل انفجار خاک
خواب رفت ...
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:تکه ای از یک شعر
گوهر بعدی:خفته در باران ...
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.