هوش مصنوعی: این شعر از حافظ بیانگر درد عشق و رنج‌های ناشی از آن است. شاعر از دل شکسته و زخم‌های قدیمی می‌گوید که دوباره تازه شده‌اند. او از دیدن معشوق و تأثیر آن بر آیینه و دل خود سخن می‌گوید و از دنیایی که مانند دزد، گنجینه‌هایش را به تاراج می‌برد، شکایت دارد. در نهایت، شاعر به عشق و بلایای آن اشاره می‌کند که مانند گوهری قیمتی اما شکننده است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات و استعارات نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه زندگی دارند.

شمارهٔ ۸۰۳

باز گرفتار شد دل که درین سینه بود
تازه شد اندر دل آن رخنه که دیرینه بود

دی که همی دید روی، آینه از صورتش
اصل درون دلم نسخه در آیینه بود

دیدمی امروز باز تا بزیم بینمش
زنده امروز خود زنده پارینه بود

مفلس دین و صلاح می روم از دهر، ازانک
دزد به تاراج برد، هر چه به گنجینه برد

شب که به خنده زدی بر جگر من نمک
قابل مرهم نماند داغ که بر سینه بود

دولت خسرو، که عشق در پی جانش نشست
گوهر افزون بلا نرخ بلورینه بود
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.