هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و مستی ناشی از آن سخن می‌گوید. او از بیداری صبحگاهی و حضور معشوقه‌ای زیبا مانند آفتاب صحبت می‌کند که باعث معطر شدن فضای جانش شده است. شاعر از مستی و شراب و تأثیرات آن بر خود می‌گوید و از غم و بی‌خوابی‌های شبانه به دلیل عشق یاد می‌کند. همچنین، او از پریشانی دل و ارتباط آن با معشوقه سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه و استعاره‌های مرتبط با شراب و مستی است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال نامناسب باشد. همچنین، درک برخی از مفاهیم عمیق و عرفانی متن نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۸۰۷

صبح دمان بخت من ز خواب در آمد
کز درم آن مه چو آفتاب در آمد

گشت معطر دماغ جان ز نسیمت
مستی تو در من خراب در آمد

ساقی تو گشت چشم مست من از می
پهلوی من شست و در شراب در آمد

زانکه بسی شب نخفته ام ز غم تو
بیهشیم در ربود و خواب در آمد

گشت پریشان دلم چو باد سحرگه
در سر آن زلف نیم تاب در آمد

جستم ازو حال دل، نگفت وی، اما
زلف وی از بوی در جواب در آمد

خاک ره خود فگن به دیده خسرو
ز آنک بنا رخنه شد، چو آب در آمد
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.