هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق و دوری از معشوق می‌گوید و بیان می‌کند که روز و شبش در غم و اندوه می‌گذرد. او از معشوق می‌خواهد که بازگردد تا با بوسه‌هایش پای او را ببوسد، چرا که عشق به معشوق جانش را به لب رسانده است. در پایان، شاعر اشاره می‌کند که خسرو از حوادث جهان درس ادب گرفته است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات ادبی کلاسیک ممکن است برای گروه‌های سنی پایین‌تر چالش‌برانگیز باشد.

شمارهٔ ۸۴۵

دریاب کز فراق تو جانم به لب رسید
در آرزوی روی تو روزم به شب رسید

روزم به غم گذشت و شبم تا چسان رود؟
روزی عجب گذشت و شبی بوالعجب رسید

باز آی تا به بوسه فشانم به پای تو
کز عشق پای بوس تو جانم به لب رسید

زین پس به جان غمزدگان از کجا رسد؟
کان رفته بازگشت و زمان طرب رسید

خسرو ندیده بود ادب روزگار هیچ
اینک ز حادثات جهانش ادب رسید
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.