هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و غزلگونه، از عشق و درد فراق سخن میگوید. شاعر با استفاده از استعارههای زیبا مانند شکار، تیر و کمان، و مرغ، احساسات خود را نسبت به معشوق بیان میکند. او از ناتوانی در برابر جذابیت معشوق و رنج ناشی از دوری میگوید و در نهایت، خود را مانند بلبلی میداند که از باد خزان رنج میکشد.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و استعارههای پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد فراق و اندوه، برای سنین پایینتر مناسب نیستند.
شمارهٔ ۸۴۶
باز آن شکار دوست، ز ابرو کمان کشید
دل صید کرده تیر مژه سوی جان کشید
گفتم به مغز شست غمت، باورم نداشت
مغزم به تیزی مژه از استخوان کشید
دل دوش می پرید که من مرغ زیرکم
آمد، به دام زلف خودش موکشان کشید
بتوان کشید تافتگی های زلف او
لیکن چو تیر غمزه زند چون توان کشید
بالا کشید زلف و دلم کی رسد به من
کو را به بام برد و ز ته نردبان کشید
گیرم عنان صبر ز دستش، و لیک صبر
خود رفت آنچنان که نخواهد عنان کشید
خسرو ز گلرخان به دم سرد مبتلاست
چون بلبلی که زحمت باد خزان کشید
دل صید کرده تیر مژه سوی جان کشید
گفتم به مغز شست غمت، باورم نداشت
مغزم به تیزی مژه از استخوان کشید
دل دوش می پرید که من مرغ زیرکم
آمد، به دام زلف خودش موکشان کشید
بتوان کشید تافتگی های زلف او
لیکن چو تیر غمزه زند چون توان کشید
بالا کشید زلف و دلم کی رسد به من
کو را به بام برد و ز ته نردبان کشید
گیرم عنان صبر ز دستش، و لیک صبر
خود رفت آنچنان که نخواهد عنان کشید
خسرو ز گلرخان به دم سرد مبتلاست
چون بلبلی که زحمت باد خزان کشید
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.