هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیبایی‌های معشوق و تأثیر حضور او در زندگی خود اشاره می‌کند. او مقایسه‌هایی مانند بهار و معشوق، سوارکار و گل، و جادو و موی سر انجام می‌دهد و بیان می‌کند که غم معشوق گران است، اما دلش از آمدن او خسته نمی‌شود. در پایان، شاعر آرزو می‌کند که معشوق، مراد دل او باشد و به او نزدیک شود.
رده سنی: 15+ این شعر دارای مفاهیم عاشقانه و غنایی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان یافت می‌شود.

شمارهٔ ۹۱۷

بهار بی رخ گلرنگ تو، چه کار آید؟
مرا یک آمدنت به که ده بهار آید

اگر دو اسپه دواند به گرد تو نرسد
گل پیاده که او بر صبا سوار آید

خیال روی تو از دیده می رود بیرون
اگرنه از مژه پایش به نوک خار آید

مرا چو موی سرت ساخت چشم جادویت
که موی سر ز پی جادویی به کار آید

هزار کشته به فتراک گیسو آویزان
همی رود چو سواری که از شکار آید

غم تو بار گران است، لیک چون از تست
دلم گران نشود، گر هزار بار آید

تویی مراد دل و کی بود ز آمدنت
مراد خسرو بیچاره در کنار آید؟
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.