۲۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۳۹

نه بخت آنکه به موی تو راه خواهم کرد
ز خواب یا به خیالت نگاه خواهم کرد

چنین که جان به لب آمد مرا ز درد فراق
شکیب سهل بود، چندگاه خواهم کرد

چو هیچ قصه شبهای مات باور نیست
کنون ستاره و مه را گواه خواهم کرد

نمی رود ز من آن آفت نظر ترسم
که عمر در سر این یک نگاه خواهم کرد

بپوش چشم من و آب دیدگان امروز
که من نظاره آن کج کلاه خواهم کرد

گذر چه می کنی آخر به سویم، ای ساقی
مکن که توبه عمرم تباه خواهم کرد

ز بهر آنکه نبینم برابرت سایه
ز دود سینه جهانی سیاه خواهم کرد

چرا مقابل روی تو می شود آخر؟
مبین در آینه، جانا، که آه خواهم کرد

جفا که می رود امشب ز هجر بر خسرو
حکایت ار بزنم، صبحگاه خواهم کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.