۲۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۶۶

دل که نز عشق پاره پاره بود
دل نگویم که سنگ خاره بود

پیرمردی که از جفای جوان
خون نخورده ست شیرخواره بود

ای که مه با کمال خوبی خویش
پیش روی تو پیشکاره بود

هر که یکبار دید روی ترا
تا زند در غم دوباره بود

گر ز کافر بود هزار سوار
چشم تو میر آن هزاره بود

چون لبت را به گاز پاره کنم
لب نباشد نبات پاره بود

نیست یک چاره وصل را، وانگاه
می زیم من هزار چاره بود

خاک پای تو می کشم در چشم
مگر این اشک را کناره بود

هر شبی خسرو است و بیداری
مونسش گر بود، ستاره بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.