۲۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۶۷

عشق تو هرگزم ز سر نرود
وز دل این آرزو به در نرود

گر برآید ز دوریت صد سال
هم خیال تو از نظر نرود

کمترک خفت و خیز، تا خورشید
پیش بالای بام بر نرود

صبر من رفت، تا عدم برسید
گر بیایی تو پیشتر نرود

بوسه ای ده که تشنگی شراب
هرگز از شربت دگر نرود

آنکه او را لب تو بدخو کرد
آرزوی وی از شکر نرود

چه کنم در دلت نمی گنجم؟
زانکه در سنگ موی در نرود

گر سر از عشق می رود، گو رو
لیک باید که درد سر نرود

خسروا، جان به شوق بخش که مرد
اندرین راه پر خطر نرود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.