هوش مصنوعی: این شعر از حافظ، غم و اندوه شاعر را از دوری معشوق و نبودن یار بیان می‌کند. شاعر از تنهایی، بی‌پناهی و نادیده گرفته شدن توسط معشوق شکایت دارد و احساس می‌کند که درد و رنج او توسط کسی درک نمی‌شود.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و استعاره‌های به‌کار رفته نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه برای درک کامل دارند.

شمارهٔ ۹۸۹

دهنت را نفس نمی بیند
مگرت هست و کس نمی بیند

یک نفس نیست کز دهان تو، دل
تنگیی در نفس نمی بیند

بلبلی چون من از گلت محروم
شکرت جز مگس نمی بیند

برگ کاهی شدم ز غم، چه کنم؟
چشم تو سوی خس نمی بیند

یک شبی خیز و میهمان من آی
فتنه خفته، عسس نمی بیند

با تو گویم که از غم تو چهاست
کاین دل بوالهوس نمی بیند

می رسد، گر دلم کند فریاد
لیک فریادرس نمی بیند

آب چشمم که از سرم بگذشت
می رود، هیچکس نمی بیند

نشود صبر، ناله خسرو
کاروان در جرس نمی بیند
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.