هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از حافظ، به زیبایی احساسات عاشقانه، جدایی، و درد فراق را بیان می‌کند. شاعر از معشوقی سخن می‌گوید که در حال رفتن است و دلش را با خود می‌برد. او از غم فراق و یادبودهای گذشته می‌نالد و در عین حال به عشق و وفاداری خود اشاره می‌کند. همچنین، اشاراتی به مفاهیم عرفانی مانند فنا و بقا نیز در شعر دیده می‌شود.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، درک عمیق‌تر این شعر نیاز به آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی و مفاهیم عرفانی دارد.

شمارهٔ ۱۰۳۵

آن مست ناز جان جهان که می رود
وان گل به دست سرو روان که می رود

بنگر که با دلی که کشانی همی برد
تا بهر خاطر نگران که می رود

زین سوی منگرید که کشته از آن کیست؟
زان سو نگه کنید که جان که می رود

جانا، دلم مبین که چو چاوش در فغانست
این بین که در رکاب و عنان که می رود

دی جان همی سپردم و او بود بر سرم
امروز یاد تاج سران که می رود

از خواب جسته ای که مرا بوسه زد کسی
باری نه جایز است گمان که می رود

دور از دهان من لب تست آنک شکر است
بنگر که این شکر به دهان که می رود

گفتی که بنده شو، بکنم من هزار شکر
دانم که این سخن به زبان که می رود

گفتی که من جفا نکنم، گر نمی کنی
هر روز پیش شاه فغان که می رود

خسرو که می کشد ز تو دامن، به حیرتم
کز بهر زیستن به امان که می رود
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.