هوش مصنوعی: این متن شعری است که از عشق نافرجام، درد فراق، و ناامیدی از یار نامهربان سخن می‌گوید. شاعر از بی‌خوابی، بی‌قراری، و رنج عشق شکایت دارد و به بی‌وفایی معشوق اشاره می‌کند. همچنین، مفاهیمی مانند بخشش، تزویر، و دیوانگی عشق نیز در آن دیده می‌شود.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه‌ی پیچیده، دردهای روحی، و مفاهیم عرفانی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از ابیات حاوی احساسات شدید و ناامیدی هستند که برای سنین پایین‌تر مناسب نیست.

شمارهٔ ۱۰۴۰

جهان به خواب و شبی چشم من نیاساید
چو دل به جای نباشد، چگونه خواب آید؟

غلام نرگس نامهربان یار خودم
که کشته بیند و بخشایشی نفرماید

چو مایه هست زکاتی بده گدایان را
که مال و حسن و جوانی به کس نمی یابد

کسی که در دل شب خواب بی غمی کرده ست
بر آب دیده بیچارگان نبخشاید

هلاک من اگر از دست اوست، ای زاهد
تو جمع باش که عمر از دعا نیفزاید

چه کم شود زتو، ای بی وفای سنگین دل
به یک نظاره که درمانده ای بیاساید

دلم مشاهد ساقی و روی در محراب
بیار می که ز تزویر هیچ نگشاید

ز من مپرس، دلا، گر تو توبه می شکنی
که مست و عاشق و دیوانه را همین شاید

به زندگی نرسد چون به ساعدت خسرو
بکش، مگر که به خون دست تو بیالاید
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.