۲۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۵۷

همیشه از نمکت شور در جگر باشد
خوشم که داغ تو هر روز تازه تر باشد

شهید عشق که آلوده شد به خون کفنش
در آفتاب قیامت هنوز تر باشد

دل از نسیم تو صد جا درید و چون ندرد
حجاب غنچه ز بادی که پرده در باشد

همه شبم رود از دیده خون و چون نرود
کسی که غمزه خوبانش در جگر باشد

بمیرم و ز تو پرسش طمع ندارم، از آنک
کجات بر سر بیچارگان گذر باشد

کنم گر از تو فراموش، خاک بر سر من
به زیر خاک که خشتم به زیر سر باشد

میای تنگ ز انبوهی گرفتاران
که بی مگس نبود هر کجا شکر باشد

ز تو به زهر گیاه فراق خرسندم
درخت وصل ندانیم کش چه بر باشد؟

همیشه خسرو بیدار و بختش اندر خواب
چه باشد، ار شب ما را گهی سحر باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.