هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و غنایی، بیانگر درد و رنج عشق نافرجام و ناامیدی است. شاعر از معشوق میخواهد که یا به او وفادار بماند یا او را رها کند. همچنین، از مردمکشی چشم و لب معشوق شکایت دارد و از دیو و سلیمان به عنوان نمادهایی برای بیان حال خود استفاده میکند.
رده سنی:
15+
این شعر حاوی مفاهیم عاشقانه و غنایی پیچیدهای است که درک آن برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال دشوار است. همچنین، برخی از واژهها و اصطلاحات بهکاررفته در شعر ممکن است برای این گروه سنی نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۱۰۹۴
یکی امروز سر زلف پریشان بگذار
شانه تا کی بود انگشت به دندان بگذار
گر سرم نیست به سامان ز غمت هیچ مگوی
مر مرا هم به من بی سرو سامان بگذار
نیک دانند لب و چشم تو مردم کشتن
تو مشو رنجه و این کار بدیشان بگذار
طره را کار مفرمای به شهر آشوبی
دیو را شغل گرفتن به سلیمان بگذار
گوییم جان غمین تو، گرفتار من است
دو جهان گشت گرفتار تو، یک جان بگذار
گر ز درماندگی عشق ترا دردی هست
هم بدان درد قناعت کن و درمان بگذار
خسروا، یا به گریبان وفا سر در کن
یا ز کف دامن اندیشه خوبان بگذار
شانه تا کی بود انگشت به دندان بگذار
گر سرم نیست به سامان ز غمت هیچ مگوی
مر مرا هم به من بی سرو سامان بگذار
نیک دانند لب و چشم تو مردم کشتن
تو مشو رنجه و این کار بدیشان بگذار
طره را کار مفرمای به شهر آشوبی
دیو را شغل گرفتن به سلیمان بگذار
گوییم جان غمین تو، گرفتار من است
دو جهان گشت گرفتار تو، یک جان بگذار
گر ز درماندگی عشق ترا دردی هست
هم بدان درد قناعت کن و درمان بگذار
خسروا، یا به گریبان وفا سر در کن
یا ز کف دامن اندیشه خوبان بگذار
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.