۲۴۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۹۶

گر زمین جان برود، باد هوایی کم گیر
ور جهانم نبود، کهنه سرایی کم گیر

این دل سوخته با گوشه محنت خو کرد
گر به باغی نرود، برگ و نوایی کم گیر

زهد من خدمت رندان خرابات بس است
گر نمازی نکنم، رسم ریایی کم گیر

زاهد ار سوی من از ننگ نبیند هرگز
ما به دشنام تو سازیم، دعایی کم گیر

زر خسان راست، مرا گوهر درویشی بس
جوهری را ز دکان کاهربایی کم گیر

گر دل مرده ما زندگی تو به نیافت
در خم آب حیات است، صفایی کم گیر

خلق از مشک و من از خاک در دوست خوشم
این صواب است مرا، بوی خطایی کم گیر

گر ز عشاق تو من کشته شدم، عمر تو باد
از صف کج کلهان ژنده قبایی کم گیر

غم مخور گر شود آواره ز کویت چو منی
از قدمگاه سران بی سر و پایی کم گیر

من که باشم که کسی از چو منی یاد کند
از گلستان ارم برگ گیایی کم گیر

صد چو خسرو به درت هست، یکی گو کم باش
در طرب خانه جمشید گدایی کم گیر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.