۲۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۱۳

آراست همه عرصه آفاق به زیور
در برج شرف آمدن شمس منور

بیرون زده گلهای رخ ساده جوانان
کایند به نظاره شهزاده کشور

بر سبزه گل لعل تو دانی چه چکیده ست؟
بر سینه طاوس مگر خون کبوتر

خونابه چکانید ز چشم تر عشاق
بلبل که کشیده زنوار زهره ز اختر

بر لاله تر کوفت صبا پای بر آتش
با مطرب و با مرغ چمن شد چو نواگر

غنچه ست دهن گرد گرفته ز پی آنک
بوسد کف پاهای نگاران سمن بر

آن طرفه بهاری که زمین پر گل و زر شد
زان ره که در آمد علم خان مظفر

شهزاده خضر خان که به تایید الهی
خضری ست پدید آمده از صلب سکندر

نبود عجب، ار محو کند حکم فنا را
آثار چنین عمر که خضری ست مصور

مدح تو ز خسرو به فلک رفت و عطارد
بر تخته خورشید نگر می کند از بر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.