هوش مصنوعی:
شاعر در این متن به توصیف لحظات صبحگاهی و مینوشی پرداخته و از عشق، درد فراق، و مستی سخن میگوید. او از ساقی میخواهد که شراب صاف بریزد و مجلس را با شراب، شاهد، و مطرب آراسته کند. همچنین، از درد عشق و ناتوانی در پرهیز از معشوق مینالد و آرزوی رهایی از فراق را دارد.
رده سنی:
18+
متن شامل مضامین عرفانی و اشاره به مصرف شراب است که ممکن است برای مخاطبان کمسن مناسب نباشد. همچنین، مفاهیم عمیق عشق و رنج فراق نیاز به درک و بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۱۱۲۹
دمید صبح مبارک طلوع، ساقی، خیز
به دلخوشی می صافی به جام روشن ریز
شراب و شاهد و مطرب به مجلس آر، کنون
که در صبوح نشسته ست صوفی گه خیز
چو رفت توبه ام، ار صاف نیست، درد سیاه
بیار و در کله صوفیانه من ریز
به درد عشق بمیرم، ولی دوا چه کنم؟
ز روی خوب میسر نمی شود پرهیز
ره حجاز بزن، گریه خرابی من!
نشان هجر و بیابان ببر ز راه حجیز
پیاله ام به لب و خون چکان ز دیده من
چه خوش همی خورم آن باده های خون آمیز
بکش مرا ز تن و از فراق باز رهان
که زنده گردم ازین مردن خیال انگیز
مدام جرعه خود ریز بر سر خسرو
ز بعد مردن و بر گور بالشش آویز
به دلخوشی می صافی به جام روشن ریز
شراب و شاهد و مطرب به مجلس آر، کنون
که در صبوح نشسته ست صوفی گه خیز
چو رفت توبه ام، ار صاف نیست، درد سیاه
بیار و در کله صوفیانه من ریز
به درد عشق بمیرم، ولی دوا چه کنم؟
ز روی خوب میسر نمی شود پرهیز
ره حجاز بزن، گریه خرابی من!
نشان هجر و بیابان ببر ز راه حجیز
پیاله ام به لب و خون چکان ز دیده من
چه خوش همی خورم آن باده های خون آمیز
بکش مرا ز تن و از فراق باز رهان
که زنده گردم ازین مردن خیال انگیز
مدام جرعه خود ریز بر سر خسرو
ز بعد مردن و بر گور بالشش آویز
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.