هوش مصنوعی: شاعر در این متن از لحظات شاد و خوشبختی گذشته یاد می‌کند و حالتی از شور و شیدایی را توصیف می‌نماید. او از تغییر حالت خود از شادی به فراموشی و سپس به حالت بی‌هوشی و بی‌خبری اشاره دارد. در ادامه، از گفتن رازها و ارتباط نزدیک با معشوق سخن می‌گوید و سپس به بیان دردها و رنج‌های فعلی خود می‌پردازد. در پایان، شاعر از سوزش دل و ناله‌هایش می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و حسرت‌آمیز است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد.

شمارهٔ ۱۱۴۲

تعالی الله، چه دولت داشتم دوش
که بود آن بخت بیدارم در آغوش

چو در گرد سر خود گشتنم داد
ز شادی پای خود کردم فراموش

دران چشمی که نی خفته نه بیدار
نه بیهش بودم از بودن نه باهوش

خوش آن حالت که گاه گفتن راز
دهانم بود نزدیک بناگوش

چه سودا می پزی، ای جان شیرین؟
مگس خفته چه بیند شربت نوش؟

دو سه بار، ای خیال یار، با من
بگو خوابی که دیده ستم شب دوش

سیه پوشیده رخسارش کنون، چشم!
زیم من هم به حق آن سیه پوش

گویم حال خود با کس که قصاب
به قصد گردن است و گشته خاموش

فغان خسروست از سوزش دل
بنالد دیگ چون زآتش کند جوش
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.