هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از درد فراق و عشق نافرجام سخن می‌گوید. او از دل‌تنگی، بی‌قراری و اشتیاق به معشوق می‌نالد و از بی‌تفاوتی و بیگانگی معشوق شکایت دارد. شاعر با تصاویر زیبا و احساسی، حالات روحی خود را توصیف می‌کند و از تأثیر جادویی چشم‌های معشوق بر مردم سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۱۵۷

ما به جان درمانده و دل سوی ما می خواندش
وه که این بر خود نبخشوده کجا می خواندش؟

تا هوس بد زیستن، دل را همی گفتم مخوان
چون ز جان برخاستم بگذار تا می خواندش

چون ستاده بهر رفتن دین و دل بیگانه خواه
غیرتی هم نیست کز دست صبا می خواندش

خیز، ای ابرو ببر زین دیده آبی و بشوی
پای آن سرو و بگو آنگه که ما می خواندش

مردمان را زو بلای دل، مرا تشویش جان
من قیامت خوانم و خلقی بلا می خواندش

چشم او در جادویی تا خلق دیوانه شوند
خلق دیوانه شده هر دم دعا می خواندش

خوانمش در جان و گوید خانه من نیست این
با چنین بیگانگی دل آشنا می خواندش

ما و مردن بر درش، مشتاق را با آن چه کار؟
کو همی راند ز پیش خویش یا می خواندش

راست می گویند، باشد کور عاشق، زانکه نیست
خاک پایش، چشم خسرو توتیا می خواندش
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.