۲۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۱۴

ای ز سودای تو در دل رونق بازار عشق
مرهم جانهاست از یاد لبت آزار عشق

دی که می رفتی به پیش عاشقان غمزه زنان
دیگران بسمل شدند و من شدم مردار عشق

من بدان نذرم که گر میرم به سویم بنگری
بین که چون من چند کس مرده ست در بازار عشق

تیغ خود بگذار تا وام تو بگذارم، از آنک
وام معشوق است سر بر گردن عیار عشق

هر زمان از صید فتراک تو غیرت می برم
کانچنان من بر نبستم خویش در دربار عشق

عاشق از بر زیستن میرد، رخش بنمای سیر
تا بمیرد زان مفرح جان کنان بیمار عشق

از دعایت من چو، ای زاهد، نگشتم نیک بخت
تو بیا، باری چو من بدبخت شو در کار عشق

آنکه بیداریش بهر خواب خوش با شاهد است
شاهدش دان آنکه حق است این چنین بیدار عشق

خسروا، با جان و دل هم قصه جانان مگوی
زانکه نتوان گفت با نامحرمان اسرار عشق
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.