۲۳۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۲۴

زهی زلفت شکسته نرخ سنبل
گلستان رخت خندیده بر گل

رسانده خط یاقوت تو ریحان
کشیده خط به کافور تو سنبل

عروسی را که او صاحب جمال است
چو دریابد، گرش نبود تحمل

چو ریش خستگان را مرهم از تست
مکن در کار مسکینان تغافل

اگر گل را نباشد برگ و پیوند
چه سود از ناله شبگیر بلبل؟

به جانت کانکه بر جان دارم از غم
نباشد کوه سنگین را تحمل

چو از زلفش بدین روز اوفتادم
تو نیز، ای شب، مکن بر من تطاول

خوشا آن بزم روحانی که هر دم
کند مستی به پاداش تعقل

بزن مطرب که مستان صبوحی
از آن مستند و خسرو از تامل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.