هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و اشتیاق خود به معشوق میگوید. او در دل خود شعلههای عشق را نگه داشته است، در حالی که معشوق در خواب است و او را نزد خود مهمان میکند. شاعر از خیال زلف معشوق رنج میبرد و آرزو میکند که معشوق بیدار شود تا بتواند حرکات او را تماشا کند. او با دیدن چهره معشوق به خود میگوید که نمیبیند، اما در عین حال غیرت عجیبی از خود پنهان میکند. شاعر بیان میکند که اگر بمیرد، تنها حسرتش این است که جانش از بوی معشوق پر شده است. همچنین، او اشاره میکند که پس از سالها، دلش همچنان ویران است و از غارت معشوق سیمینبرش بهبود نمییابد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
شمارهٔ ۱۲۴۱
به چشم تر دمی کاندر دل بریانش می دارم
وی اندر خواب و من نزدیک خود مهمانش می دارم
خیال زلف او را رنجه می سازم، بیا، ای جان
که بیرون آید، آنگه چشم بر جولانش می دارم
رخ او بینم و با خویشتن گویم، نمی بینم
عجایب غیرتی کز خویشتن پنهانش می دارم
اگر میرم، فسوسی نیست بر جانم، جز این حسرت
که جان بویش گرفت از بس که اندر جانش می دارم
هنوز از غارت سیمین برآن آخر نمی گردد
دل خسرو که، چندین سال شد، ویرانش می دارم
وی اندر خواب و من نزدیک خود مهمانش می دارم
خیال زلف او را رنجه می سازم، بیا، ای جان
که بیرون آید، آنگه چشم بر جولانش می دارم
رخ او بینم و با خویشتن گویم، نمی بینم
عجایب غیرتی کز خویشتن پنهانش می دارم
اگر میرم، فسوسی نیست بر جانم، جز این حسرت
که جان بویش گرفت از بس که اندر جانش می دارم
هنوز از غارت سیمین برآن آخر نمی گردد
دل خسرو که، چندین سال شد، ویرانش می دارم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.