هوش مصنوعی: شاعر در این شعر عاشقانه، از عشق و دلدادگی خود به معشوق سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که حاضر است جان خود را فدای معشوق کند و از شادی دیدار او چنان مست است که راه رفتن را فراموش کرده است. شاعر از دلبستگی شدید خود به معشوق می‌گوید و اینکه حتی اگر او را کافر بخوانند، باز هم عشقش را انکار نمی‌کند. او آرزو می‌کند که همیشه در کنار معشوق باشد و از دوری او رنج می‌برد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و استفاده از استعاره‌های پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند کفر و ایمان ممکن است نیاز به درک بالاتری از زمینه فرهنگی و ادبی داشته باشند.

شمارهٔ ۱۲۵۷

نگارا، عزم آن دارم که جان در پایت افشانم
به بوسه از لب شیرین تو انصاف بستانم

مرا تا داده ای رخصت که گه گه می گذر در ره
چنانم کشتی از شادی که ره رفتن نمی دانم

میسر نیست کز زلف تو سوی خود کشم مویی
اگر چه روزگاری شد که در دنباله آنم

مسلمان نیستم، گر نیست زلفت کافر مطلق
که کافر می کند آن را که می گوید مسلمانم

مرا با آنکه نگذارند گرد کوی تو گشتن
همی خواهم که خود را بر سر کویت بگردانم

بسی کوشم که پای خود کشم در گوشه عزلت
ولی مطلق نمی دارد غمت دست از گریبانم

چو من با دیدن رویت بدینسانم که می بینی
مبادا ساعتی کز دیدن رویت جدا مانم

به هر جایی که بنشینم ز عنوان وفای تو
نخواهم نامه ای تا از جگر خوانی نیفشانم

چو خو کردم در آب دیده از دریا نیندیشم
چو مرغابی شدم، اکنون چه باک از موج طوفانم!

تو مست ناز اگر آگه نه ای از روزگار من
ز خسرو پرس کت وا گوید از حال پریشانم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.