۲۳۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۸۴

مرا دل ده که من سنگی ندارم
به جز خون جگر رنگی ندارم

دل من برده ای نیکوش، می دار
وگر بد داریش جنگی ندارم

سر کویی گرم رسوا کند عشق
چو من عاشق شدم، ننگی ندارم

سرود درد خود با خویش گویم
که نالان تر ز خود چنگی ندارم

ز من تا صبر صد فرسنگ راه است
ولی من پای فرسنگی ندارم

دهندم پند و با من در نگیرد
که من عقلی و فرهنگی ندارم

منم خسرو که از غم کوه فرهاد
به سینه دارم و سنگی ندارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.