هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از حافظ، بیانگر درد عشق و جدایی است. شاعر از غم‌های درونی و عشق بی‌پایان خود می‌گوید و چگونه وجودش سرشار از یاد معشوق است. او از فراق می‌نالد و آرزوی وصال دارد، اما در عین حال، به عشق و ایمان خود پایبند است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر نیاز به درک و تجربهٔ عاطفی بیشتری دارد که معمولاً نوجوانان و بزرگسالان بهتر می‌توانند با آن ارتباط برقرار کنند. همچنین، برخی از اشارات عرفانی ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۱۳۶۲

من و گنج غم و در سینه همان سیم تنم
چه کنم؟ دل نگشاید به بهار و چمنم

چون دلم زمزمه شوق برآرد هر صبح
از سر حال به رقص آیم و چرخی بزنم

عاشقیم که گر آواز دهی جان مرا
دوست از سینه ام آواز برآرد که منم

بس که بیرون و درونم همگی دوست گرفت
بوی یوسف زند، ار باز کنی پیرهنم

من چو جان بدهم، باید که به خون دیده
قصه دوست نویسند و دعای کفنم

رشکم آید که مگس بر شکرش سایه کند
ور فرشته پرد، آن سو، پر و بالش فگنم

سایه همچو همایم به سر افگن زان پیش
که فراق تو کند طعمه زاغ و زغنم

همه شب نام تو می گویم و جان در تاباک
کیست آن لحظه که چیزی بزند بر دهنم؟

من که بر بوی تو در راه صبا خاک شدم
چه گشاید ز نسیم گل و بوی سمنم!

خسروا، هیچ ندانم که چه طاعت بود این
روی در کعبه و دل سوی بتان ختنم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.