هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق و هجران معشوق می‌نالد و از بی‌قراری و اندوه خود سخن می‌گوید. او از روزگار بدی که پس از رفتن معشوق به سراغش آمده شکایت دارد و از تنهایی و بی‌کسی خود می‌گوید. شاعر حتی جان خود را فدای معشوق می‌کند و اعلام می‌کند که بدون او دنیا برایش تاریک و تنگ شده است. در نهایت، او امیدوار است که صبر کند تا شاید روزی درمان دردش شود.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی مانند هجران، اندوه و تنهایی است که ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال سنگین یا نامفهوم باشد. همچنین، درک کامل زیبایی‌های ادبی و معنایی شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه احساسی دارد.

شمارهٔ ۱۳۶۱

بخت برگشت ز من تا تو برفتی ز برم
کی بود باز که چون بخت در آیی ز درم؟

گفتم احوال دل خویش بگویم به کسی
لیکن از بی خبری رفت به عالم خبرم

پیش از این یک نفسم بی تو نمی رفت بسر
بعد از این تا ز فراق تو چه آید به سرم

جان سپر ساخته ام ناوک هجران ترا
تا همه خلق بدانند که من جان سپرم

بی گل روی تو چون غنچه دلم تنگ آمد
بیم آن است که بر خویش گریبان بدرم

سرو گفتم که به بالای تو ماند روزی
زهره ام نیست کزین شرم به بالا نگرم

خون دل می طلبم باز و یقین می دانم
که من از دست تو گر دل ببرم، جان نبرم

ترک دنیا کنم، ار سوی خودم راه دهی
کو سر کوی تو تا من ز جهان در گذرم

تا خیال رخ خوب تو مرا در نظر است
می نماید همه ملک دو جهان در نظرم

به صبوری بتوان کرد مداوا، خسرو
بیم آن است که هر روز که آید بترم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.