هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غزل‌گونه، بیانگر درد فراق و عشق عمیق شاعر به معشوق است. شاعر از زبان و سخن برای توصیف زیبایی‌های معشوق ناتوان است و غم دوری را به کوهی عظیم تشبیه می‌کند که شکافتن آن ممکن نیست. او جان خود را به صدها شیوه به معشوق تقدیم می‌کند اما باز هم احساس می‌کند که این هدیه در برابر عظمت عشقش ناچیز است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و استعاره‌های پیچیده است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از زبان ادبی و کهن ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر چالش‌برانگیز باشد.

شمارهٔ ۱۴۴۳

زبان نماند، ز لعلت سخن کجا یابم؟
سخن نماند، دمی زان دهن کجا یابم؟

ز زلف تو همه چون بوی عشق می آید
من آن نسیم ز مشک ختن کجا یابم؟

دلم ز شکل تو بدخو، به بوستان چه روم؟
کرشمه از گل و ناز از سمن کجا یابم؟

علاج زیستنم جز نظر نبد به رخت
من این دو از پی جان و ز تن کجا یابم؟

در این زمان که مرا دشنه فراق بکشت
ترا که جان منی، جان من کجا یابم؟

اگر ز من طلبی جان، به صد هوس بدهم
من این قدر ز دهانت سخن کجا یابم؟

ز دوریت غم خسرو چو کوه و محرم نه
شکاف چون کنم، این کوهکن کجا یابم؟
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.