۲۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۶۶

هر شب از شوق جامه پاره کنم
عاشق عاشقم، چه چاره کنم

گر برآید مه از گریبانش
دامن از گریه پر ستاره کنم

از درونم برون نخواهد رفت
گر چه صد جای سینه پاره کنم

خون شد این دل، نگر ز بهر جفات
دل دیگر ز سنگ خاره کنم

جرعه ای گر بیابم از لب تو
صوفیان را شراب خواره کنم

چند گویی که صبر کن در هجر
گر توانم هزار باره کنم

من همی میرم و تو آب حیات
چون توانم ز تو کناره کنم

تو کنی جور بر دل خسرو
من چو بیگانگان نظاره کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.