۲۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۶۷

چون شکر زان دو لعل تر بکنم
دل نخواهم که از شکر بکنم

لب تو آب زندگانی را
ترعه خون شود، اگر بکنم

تا بسوزم در آتش غم تو
گوشه ای هر دم از جگر بکنم

گر نباشد امید دیدن تو
دیده خویش را ز سر بکنم

پیش رویت در آتش اندازم
گل که از باغ تازه تر بکنم

نکنم دل ز مهرت، ار هر شب
جان ز عشق تو تا سحر بکنم

بر مکن چشم مردمی از من
که نیارم ز تو نظر بکنم

جان کند خسرو از لبت هر دم
خنده ای زن که بیشتر بکنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.