هوش مصنوعی: شاعر در این متن از گذشت زمان و از دست دادن صبر و ایمان خود می‌گوید. او احساس می‌کند که دیگر چیزی ندارد و به مرحله‌ای از زندگی رسیده که مرگ را یقین می‌دانست. همچنین از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید و اینکه حتی سایه‌ای از خورشید همدم او بوده است. او تأکید می‌کند که دیگر چیزی از گذشته برایش باقی نمانده و با وجود داشتن دلی دوربین، به چاه زنخ افتاده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین اشاره به موضوعاتی مانند مرگ و رنج عشق نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۴۸۳

گذشت آن که من صبر و دین داشتم
تو گویی، نه آن و نه این داشتم

همی رفت و پابوس زهره نبود
هم از دور رو بر زمین داشتم

بدیدم در آن پایه زندگی
که من مردن خود یقین داشتم

رقیبش ز ننگم نگشت، ار نه من
سر و تیغ در آستین داشتم

به یادش ز خورشید می سوختم
همین سایه ای همنشین داشتم

مسوز از گمان صبوریم، ازآنک
نماند آن که من پیش ازین داشتم

فتادم به چاه زنخ، گر چه من
چو خسرو دلی دوربین داشتم
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۸۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.