هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از عشق و دل‌بستگی شاعر به معشوق سخن می‌گوید. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا مانند گیسوی معشوق که روشنی‌بخش روز اوست و رخسارش که مانند ستارگان جمع‌شان را روشن می‌کند، احساسات خود را بیان می‌کند. او از دل‌شکستگی و تأثیر صحبت معشوق بر دل خود می‌گوید و از تسلیم کامل خود در برابر معشوق سخن می‌راند. در پایان، شاعر اشاره می‌کند که نقش چهره معشوق بر دل او ماندگار شده است.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۱۵۶۹

از شب گیسوی تست روشنی روز من
از رخ چون انجمت روشنی انجمن

تا که شکسته دلم صحبت زلفت گزید
صحبت دل کرد اثر، زلف تو شد پرشکن

از سر زلفت نخاست این دل گردن زده
من ز سرش خواستم، گردن او را بزن

من همه سر می نهم پیش تو بی گفت تو
تو همه سر می کشی پیش من از گفت من

بر رخ خسرو بماند نقش ز خوبان دل
تا دل پرخون اوست نقش رخت را وطن
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.