هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از درد فراق و عشق سخن میگوید. او از معشوق میخواهد که با حضور خود جانهای بسیاری را زنده کند و از غمزههای خونین او شکایت دارد. شاعر همچنین به عهد و پیمان معشوق اشاره میکند و از او میخواهد که به او نیز توجه کند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات مانند 'خونها کنی دمادم' و 'شهری بکشتی' ممکن است برای کودکان مناسب نباشند.
شمارهٔ ۱۵۷۱
یک ره ز در برون آ، قصد هزار جان کن
قربان هزار چون من بر چشم ناتوان کن
رویت بلاست، بنما، تا جان دهند خلقی
در عهد خود ازینسان نرخ بلاگران کن
از دیدن تو مردم تا بزیم و نمیرم
در شخص مرده من خود رابیار و جان کن
از نوک غمزه تا کی خونها کنی دمادم
شهری بکشتی، اکنون شمشیر در میان کن
از کویش غم تو بگسست بند بندم
یک جرعه ای میم ده پیوند استخوان کن
از لب چو دیگرانم چون شکری ببخشی
باری طفیل ایشان خاکی در این و آن کن
گر دل بری، توانی، ور جان بری ز من هم
تسلیم تست خسرو خواه این و خواه آن کن
قربان هزار چون من بر چشم ناتوان کن
رویت بلاست، بنما، تا جان دهند خلقی
در عهد خود ازینسان نرخ بلاگران کن
از دیدن تو مردم تا بزیم و نمیرم
در شخص مرده من خود رابیار و جان کن
از نوک غمزه تا کی خونها کنی دمادم
شهری بکشتی، اکنون شمشیر در میان کن
از کویش غم تو بگسست بند بندم
یک جرعه ای میم ده پیوند استخوان کن
از لب چو دیگرانم چون شکری ببخشی
باری طفیل ایشان خاکی در این و آن کن
گر دل بری، توانی، ور جان بری ز من هم
تسلیم تست خسرو خواه این و خواه آن کن
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.