هوش مصنوعی:
شاعر در این متن عاشقانه، از عشق و دلدادگی به معشوقی زیبا و دستنیافتنی سخن میگوید. او با استفاده از تصاویر شاعرانه مانند گل، خورشید، ماه، و دریا، احساسات عمیق و ناامیدی خود را از عدم دستیابی به معشوق بیان میکند. شاعر همچنین از درد فراق و دوری از یار مینالد و در نهایت، با وجود تمام رنجها، همچنان به معشوق خود وفادار است.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عاشقانه عمیق و استفاده از استعارههای شاعرانه است که درک آنها به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، ممکن است برخی از مفاهیم مانند درد فراق و ناامیدی برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۱۵۷۷
برداشتن نظر ز نگاری نمی توان
ور نیز می توان ز تو، باری نمی توان
از چون تو گل چگونه کسی آستین کشد
دامن کشیدن از سر خاری نمی توان
گر در کشید گردن خورشید را دوال
جز در رکاب چون تو نگاری نمی توان
چون صید طره تو نگشته ست آسمان
مه را گرفتن از دم ماری نمی توان
دریا شد از هوای لب تو کنار من
آخر کم از لب چو کناری نمی توان
با آنکه در شکنجه غم بسته مانده ام
هم باز مانده از تو چو یاری نمی توان
خسرو ز دور در تو درودی همی دهد
چون بر درت ز دیده نثاری نمی توان
ور نیز می توان ز تو، باری نمی توان
از چون تو گل چگونه کسی آستین کشد
دامن کشیدن از سر خاری نمی توان
گر در کشید گردن خورشید را دوال
جز در رکاب چون تو نگاری نمی توان
چون صید طره تو نگشته ست آسمان
مه را گرفتن از دم ماری نمی توان
دریا شد از هوای لب تو کنار من
آخر کم از لب چو کناری نمی توان
با آنکه در شکنجه غم بسته مانده ام
هم باز مانده از تو چو یاری نمی توان
خسرو ز دور در تو درودی همی دهد
چون بر درت ز دیده نثاری نمی توان
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.