هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از درد فراق و عشق به معشوق میگوید. او از دیده و دل خود میخواهد که از نگاه کردن به معشوق و یادآوری او خودداری کنند، زیرا این کار بر آتش عشق و رنج او میافزاید. شاعر از معشوق میخواهد که به او رحم کند و از دوری و بیتوجهی دست بردارد. در پایان، شاعر خود را به پای معشوق میاندازد و از او میخواهد که به او نگاه کند یا نگاه نکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و عارفانه عمیق است که درک آنها ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد فراق و عشق نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۱۵۸۰
ای دیده، بیش در رخ جانان نظر مکن
ور می کنی بر آن بت بیدادگر مکن
ای دل، نماند طاقت آنم که بشنوم
با من همه بکن، سخن آن پسر مکن
می رفت و من به خاک نهاده سر عزیز
در وی ندید، یارب از این خوارتر مکن
جان خواهدم برآمدن، ای باد، زینهار
از زیر موی زلف پریشان وتر مکن
گفتم «نماند خواب و خورم در غم تو» گفت
«آخر نه عاشقی، سخن خواب و خور مکن »
ای شهسوار، شکل تو ما را خراب کرد
یک مردمی بکن که از اینسو گذر مکن
ای ماه نو، ز حلقه به گوشان بندگیت
ما بنده ایم، حلقه در آن گوش در مکن
خسرو بر آستان تو افتاد و خاک شد
خواهی در او نظر کن و خواهی نظر مکن
ور می کنی بر آن بت بیدادگر مکن
ای دل، نماند طاقت آنم که بشنوم
با من همه بکن، سخن آن پسر مکن
می رفت و من به خاک نهاده سر عزیز
در وی ندید، یارب از این خوارتر مکن
جان خواهدم برآمدن، ای باد، زینهار
از زیر موی زلف پریشان وتر مکن
گفتم «نماند خواب و خورم در غم تو» گفت
«آخر نه عاشقی، سخن خواب و خور مکن »
ای شهسوار، شکل تو ما را خراب کرد
یک مردمی بکن که از اینسو گذر مکن
ای ماه نو، ز حلقه به گوشان بندگیت
ما بنده ایم، حلقه در آن گوش در مکن
خسرو بر آستان تو افتاد و خاک شد
خواهی در او نظر کن و خواهی نظر مکن
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.