هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از خسرو، بیانگر درد و رنج عشق نافرجام و دلتنگی‌های شاعر است. او از گفتگوهای بی‌ثمر با معشوق، تلخی‌های عشق، و ناتوانی در بیان کامل احساساتش می‌گوید. شاعر از هجران، حسرت، و بی‌پاسخ ماندن عشقش سخن می‌گوید و آرزو می‌کند که مرگ او را از این دردها رها کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه پیچیده، دردهای روحی و عاطفی، و اشارات به مرگ است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، زبان شعر کلاسیک فارسی به سطحی از بلوغ فکری و ادبی نیاز دارد.

شمارهٔ ۱۶۱۸

یک دگر خلق به سودای دل و جان گفتن
من و سودا و همه شب غم پنهان گفتن

پرسیم بر که شدی عاشق، والله بر تو
مختصر شد، هنری نیست فراوان گفتن

گفت تلخ از لب شیرین تو زهر است، دگر
پرسی از بنده تو آن چشمه حیوان گفتن

خون شود دل که کنم با تو ز زلف تو گله
بر چنان رویی و آنگاه پریشان گفتن

بهترین روز مرا خواب اجل خواهد بود
زین همه شب به دل افسانه هجران گفتن

نام تو گویم و حسرت خورم، آری چه کنم
کام شیرین نشود از شکرستان گفتن

چند گویی «غم خود گو، ز سر من بگذر»
کاین حدیث است که بر روی تو نتوان گفتن

گفتیم «جانت چگونه ست ز هجرم » یعنی
جز ترا نیز توان با دگری جان گفتن!

سوز خسرو همه پرسند، ولی چون نکنم
کآتش جان و جگر بیش شود زان گفتن
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.