هوش مصنوعی: این متن شعری است که بیانگر درد عشق و شیدایی شاعر است. او از عشق به معشوق، رنج هجران، و بی‌قراری خود می‌گوید و از دیگران می‌خواهد که او را نصیحت نکنند. شاعر به شدت تحت تأثیر احساسات خود قرار دارد و معتقد است که عشق او بی‌همتا و فراتر از درک دیگران است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و مفاهیم عرفانی و شاعرانه نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه برای درک بهتر دارند.

شمارهٔ ۱۶۱۹

جانا همان و دل همان درد من شیدا همان
هر کس به سودای گلی، جان مرا سودا همان

در باغ هر کس از گلی مست و من شوریده را
دیده به سوی سرو و گل اندر دل شیدا همان

گویند کز بهر چرا چندین خوری غم، چون کنم
کآمد خوشی بخش همه، بخش من تنها همان

زاهد، به محرابم مخوان، صوفی، ز تسبیحم مگوی
ماییم گویی ذنبی محراب و درد ما همان

سویش به پای خود شدم، وز پای دیگر آمدم
این بار سر خواهم نهاد آن را که مست پا همان

جانا، چه گویم درد خود با تو که بهر جان من
تو دل همان داری و من آن لعبت خارا همان

دل پر ز سودای لبت، در سینه جانی خشک و بس
نرخ متاع از حد برون، درویش را کالا همان

گفتی وجودت خاک شد، آن خاک را جا بر درم
من زحمت خود می برم، ماند مگر بر جا همان

چندان بی جویی کشتنم کان غم که دارد هجر تو
خواهی شنیدن ناگهان امروز تا فردا همان

پندم دهند و نشنوم، خواهم که هم صبری کنم
چون تو به خاطر بگذری، دل باز خسرو را همان
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.