هوش مصنوعی: شاعر در این متن از تنهایی و جدایی از معشوق سخن می‌گوید. او احساس می‌کند که همه در مسیری متفاوت از او حرکت می‌کنند و معشوق نیز از او دور شده است. با وجود این دوری، شاعر همچنان عشق و اشتیاق خود را حفظ کرده و امیدوار است که روزی دوباره با معشوق دیدار کند. او از درد فراق و بی‌قراری دلش می‌گوید و تأکید می‌کند که حتی اگر به وصال نرسد، عشقش پایدار خواهد ماند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و اشارات عرفانی موجود در متن نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه برای درک کامل دارد.

شمارهٔ ۱۶۵۴

خلقی همه در شهر و مرا جا به دگر سو
هر کس به رهی و من تنها به دگر سو

بینم چو به راهش بدوم، پاش بگیرم
دستم به دگر سو رود و پا به دگر سو

وه این چه زمان بود که کردیم وداعش
کو رفت به سوی دگر و ما به دگر سو

رو می ننهد خسته دلم جز به وی آری
هر کسی رود از بهر تماشا به دگر سو

صوفی، مدهم پند که رو از سر کویش
زیرا که نخواهم شد ازینجا به دگر سو

جان برد و من از دل طلبم، وه که چه طرفه
دامم به دگر سو و تقاضا به دگر سو

او رفت و من از بیخودی خویش ندیدم
کو باز سوی خانه بشد یا به دگر سو

در عشق عفاالله طلبم وصل تو، زشت است
معشوق دگر سو و تمنا به دگر سو

آیا بود آن روز که با هم بنشینیم
آشوب دگر سو شده، غوغا به دگر سو

گر کام رسد ور نرسد، دوست بسنده است
خسرو نرسد از رخ زیبا به دگر سو
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.