هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عارفانه، بیانگر عشق و اشتیاق شدید شاعر به معشوق است. او زندگی‌بخش خود را لعل شکرگفتار معشوق می‌داند و حتی آرزوی مرگش از حسرت دیدار اوست. شاعر تأکید می‌کند که هیچ شیرینی و حیاتی جز در کلام معشوق نمی‌یابد و از زلف سیاه و روی ماه‌گونه‌ی او سخن می‌گوید. او حاضر است برای رفع دشواری معشوق، چشم از سر بیرون کشد و دیگر به خوبان ننگرد. شاعر خود را بنده‌ی دیدار معشوق می‌داند و هر کاری را به او نسبت می‌دهد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و عارفانه‌ی عمیق است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۶۶۱

ای زندگانی بخش من لعل شکر گفتار تو
در آرزوی مردنم از حسرت دیدار تو

گر شهد بینم در زبان یا آب حیوان در دهان
تحقیق می دانم که آن نبود به جز گفتار تو

معذوری از زلف سیه پوشی به روی همچو مه
سیری ندارد هیچگه چون دیده از دیدار تو

گر خود ترا زین چشم تر دشواری می آید نظر
بیرون کشم دیده ز سر آسان کنم دشوار تو

زین پس به خوبان ننگرم، در کوی ایشان نگذرم
گر هیچ یک ره جان برم از غمزه خونخوار تو

خواهی نمک زن ریش را، خواهی بکش درویش را
هر خون که باشد خویش را بر بسته ام دربار تو

در کوی تو بر هر دری افتاده می بینم سری
این نیست کار دیگری جز کار تو، جز کار تو

چون غم به گفتار آورم یا دیده در کار آورم
چون رو به دیوار آورم باری بود دیوار تو

خواهی که بهر خنده ای پیش افگنی افگنده ای
اینک چو خسرو بنده ای او بنده دیدار تو
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.