۲۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۷۲

گر نه کمند بلاست بر دل عشاق تو
بهر چه نازی کند زلف تو بر ساق تو

تو که به غلتاق تنگ چست در آمد تنت
پرده دل را درید رشک بغلتاق تو

بو که بیاید ز تو شستن نعل سمند
پای بزرگان گرفت گریه عشاق تو

گریه کنم تا مگر ز ابرو اشارت کنی
لیک ز باران من غم نخورد طاق تو

پیش تو مردن مرا چون نگذارد رقیب
بهر چه باری زید خسرو مشتاق تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.