هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و دیوانگی خود می‌گوید و از درد هجران و فراق یار شکایت می‌کند. او با وجود زیبایی‌های طبیعت، تنها به دیدار معشوق خود می‌اندیشد و از نبودش رنج می‌برد. شاعر از ناله‌های عاشقانه و دل‌افگاری خود سخن می‌گوید و به دنبال عدالت برای بت‌پرستی خود است. او از عشق و دوستی جان‌گرفته می‌گوید و از جمال یار و بیداری دیده سخن می‌راند، اما در نهایت به بی‌طاقتی در گفتار اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۶۷۴

عاشق و دیوانه ام، سلسله یار کو
سینه ز هجران بسوخت، شربت دیدار کو

گر چه گلستان خوش است، ورچه چمن دلکش است
آن همه دیدم، ولی آن گل رخسار کو

ناله هر عاشقی از دل افگار خویش
از من مسکین مپرس کان دل افگار کو

نقش من بت پرست هست به کشتن سزا
تیغ سیاست کجاست، بازوی این کار کو

آه که دعوی عشق، پس غم جان، چون بود
دوستی جان گرفت، دوستی یار کو

وه که جمالی چنان روزی این چشم نیست
دیده بیدار هست، دولت بیدار کو

بر سخن درد ما گوش نهد گر چه یار
خسرو بیچاره را طاقت گفتار کو
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.