۲۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۰۳

ای جان، چو سخن گویم مستانه و رندانه
سرمستم و لایعقل زان نرگش مستانه

پرسد ز سرشک خون جانم ز غمت، آری
پر گشته مرا آخر در عشق تو پیمانه

ای دوست، سر زلفت در سینه من بگشا
زنجیر نه این در را، سرهاست درین خانه

با عشق دو چشمش چون رفتی ز پی کویش
خسرو، تو رهی رفتی رندانه و یارانه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.