هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراق و عشق ناکام می‌نالد. او از دوری معشوق، رنج‌های عشق و تنهایی شکایت دارد و با تصاویری مانند گل بی‌خار، بلبل بی‌بهار و راه خون‌خوار، حال درونی خود را بیان می‌کند. متن سرشار از اندوه، حسرت و احساسات عمیق عاشقانه است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مضامین عاشقانه‌ی عمیق و غمگین است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی و شناخت ادبیات کلاسیک دارد. همچنین، برخی از تصاویر مانند 'خون خوردن' و 'قتال' ممکن است برای سنین پایین نامناسب باشد.

شمارهٔ ۱۷۳۱

منم امروز ز روی چو تو یاری مانده
باده عیش ز سر رفته خماری مانده

چشم و سینه به گذری های تو بر ره سوده
دیده پر خاک و دلی پر ز غباری مانده

عشق خون خوردن و جان سوختنم فرموده
من به نزدیک خود اندر سرکاری مانده

رفته از پیش نظر نقش نگار زیبا
بر رخ از خون جگر نقش و نگاری مانده

بوستانی که درو جز گل بی خار نبود
چون توان دید که گل رفته و خاری مانده

وه در این فتنه که فریاد رسد جان مرا
ترک قتال و فرس تند و شکاری مانده

ای صبا، عذری بخواهیش اگر ما رفتیم
راه خونخوار و خر افتاده و باری مانده

دوستان باز نیاید دل من بگذارید
کشته صیدی ست به فتراک سواری مانده

خلق گویند که بی او به چه سانی خسرو؟
چون بود بلبل مسکین ز بهاری مانده
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.